loading...
تخفیف ویژه
saman بازدید : 49 یکشنبه 18 خرداد 1399 نظرات (0)



بخشی از متن اصلی : خارج از خانه هوا تاريك و سرد بود و باران حتي براي يك دقيقه بند نمي آمد. ولي در اتاق پذيرايي خانه ي شماره ي 12 در خيابان كاستبل محيطي زيبا و گرم بود. آقاي وايت پير و پسرش هربرت شطرنج بازي مي كردند و خانم وايت نشسته يود و آن ها را نگاه مي كرد. پيرزن خوشحال بود چون پسرش و شوهرش دوستان خوبي براي هم بودند و آن ها دوست داشتند با هم باشند. پيرزن با خود فكر مي كرد «هربرت يك پسر خوبي است» «ما سال هاي زيادي را ب ...



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 421
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 146
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 321
  • بازدید ماه : 603
  • بازدید سال : 5,829
  • بازدید کلی : 21,875