بخشی از متن اصلی : خارج از خانه هوا تاريك و سرد بود و باران حتي براي يك دقيقه بند نمي آمد. ولي در اتاق پذيرايي خانه ي شماره ي 12 در خيابان كاستبل محيطي زيبا و گرم بود. آقاي وايت پير و پسرش هربرت شطرنج بازي مي كردند و خانم وايت نشسته يود و آن ها را نگاه مي كرد. پيرزن خوشحال بود چون پسرش و شوهرش دوستان خوبي براي هم بودند و آن ها دوست داشتند با هم باشند. پيرزن با خود فكر مي كرد «هربرت يك پسر خوبي است» «ما سال هاي زيادي را ب ...
بخشی از متن اصلی : خارج از خانه هوا تاريك و سرد بود و باران حتي براي يك دقيقه بند نمي آمد. ولي در اتاق پذيرايي خانه ي شماره ي 12 در خيابان كاستبل محيطي زيبا و گرم بود. آقاي وايت پير و پسرش هربرت شطرنج بازي مي كردند و خانم وايت نشسته يود و آن ها را نگاه مي كرد. پيرزن خوشحال بود چون پسرش و شوهرش دوستان خوبي براي هم بودند و آن ها دوست داشتند با هم باشند. پيرزن با خود فكر مي كرد «هربرت يك پسر خوبي است» «ما سال هاي زيادي را ب ...